کتاب هیچ چیز یادم نمیآید.
نویسنده: نورا افرون
ترجمه: سهیلا ایمانی
تهران: ققنوس، ۱۳۹۶
به نورا و خندهای که دیگر وجود ندارد خیره میشوم.
کتاب را بیشتر زندگینامه میدانم. بدون هیچ خودسانسوری است. احساس خودش را نسبت به مشکلات، ترسها، مادرش رو راست و صریح بیان کرده است. به همین دلیل برایم مهم میشود و کنجکاو خواندن آن میشوم.
مقدمهٔ مترجم (سهیلا ایمانی) را برای آشنایی بیشتر با نورا و این کتاب میخوانم.
نورا افرون(۲۰۱۲_۱۹۴۱) نویسنده، روزنامهنگار، تهیهکننده و کارگردان آمریکایی، سه بار برای نگارش فیلمنامههای سیلکوود، بیخواب در سیاتل و وقتی هری سالی را دید… نامزد جایزهٔ اسکار بهترین فیلمنامهٔ اصلی شد.
اما هیچگاه این جایزه را دریافت نکرد. همچنین موفق شد جایزهٔ فیلمنامهٔ بفتا را برای فیلم وقتی هری سالی را دید… دریافت کند. آخرین فیلم او جولی و جولیا نیز نامزد جایزهٔ گلدن گلاب شد.
نورا افرون در هفتادویک سالگی به دلیل عوارض لوسمی حاد در نیویورک درگذشت.
در کتاب هیچ چیز یادم نمیآید افرون گذشته، حال و آینده را با سردی، سنگدلی و طنز مینگرد.او افسوس فراز و نشیبهای زندگی مدرن را میخورد و با مشخصهٔ خود که روشنی و خرد است، تمام اتفاقاتی را که هنوز فراموش نکرده یادآوری میکند.
این کتاب حاوی مطالب طنزآمیزی است از مقالات شخصی افرون دربارهٔ حرفهٔ نویسنده در روزنامه، طلاق، ارثی که سالها در انتظارش بود و…..
کتاب با همین عنوان آغاز میشود.
از فراموشی مینویسد. پس از آن به روزنامهنگاری که آن را داستانی عاشقانه مینامد. و به زندگی پدر و مادرش میپردازد.
در صفحهی ۷۱ به عنوان غافلگیرکننده برمیخورم.
بیستوسه موردی که بارها و بارها مردم را غافلگیر میکند.
به فهرست نورا نگاه میکنم.
_ روزنامهنگاران بعضی اوقات از خودشان داستان میسازند.
_ تیتر اولِ امروز کاغذ باطلهٔ فرداست.
_ همه دورغ میگویند.
و…..
من هم مواردی که بارها و بارها ما را غافلگیر کرده است را فهرستوار مینویسم.
_ سیل
_ بیماری کرونا
_ تورم
_ زلزله
_ قیمتها
_ سرعت تغییر سبک زندگی انسان
_ تنهایی
_ پر رنگ شدن نقش تکنولوژی
و…….
میتوانم فهرستنویسی را به شیوههای دیگری هم ادامه بدهم.
فهرست کتابهای که بارها و بارها میتوانم آنها را بخوانم.
_ کتاب هیچ چیز یادم نمیآید
_ کتاب شبهول
_ کتاب پرنده به پرنده
_ کتاب کار استدلال
_ کتاب امروز چیزی ننوشتم
_ کتاب قلبم را با قلبت میزان میکنم
_ کتاب خانواده تیبو
_ کتاب نوشتن با تنفس آغاز میشود
_ کتاب راههنرمند
فهرست موضوعاتی که بارها وبارها میتوانم در مورد آنها بنویسم.
_ نوشتن
_ نویسندگی
_ تغییر
_ برنامهریزی
_ هدف
_معرفی کتاب
_ معرفی فیلم
فهرست نقلقولهای که بارها و بارها میتوانم آنها را بخوانم و در مورد آنها بنویسم.
_ آنکس که دیگران را میشناسد خردمند است. آن کس که خود را میشناسد، دل آگاه است. لائوتسه
_ نویسنده در وهلهٔ اول خواننده است. از خواندن است که من معیارهایی را که با آن کار خود را میسنجم، و مطابق آن به طرز اسفناکی احساس عقب ماندن میکنم، استخراج میکنم. سوزان سانتاگ
پنج بخش بعدی با عنوان خلاقانهی شروع میشود فقط میخواهم بگویم.
نورا نظرات خود را در مورد موضوعات مختلف از جمله سفیدهٔ تخممرغ، تفلون، سوپ جوجه و… نوشتهاست.
تمرینی ناب است که بنویسم فقط چه چیزی را میخواهم بگویم.
_ فقط میخواهم بگویم یک نویسنده باید بنویسد و بنویسد.
_ فقط میخواهم بگویم شکست یعنی کمی دیگر ادامه بده.
_ فقط میخواهم بگویم امروز کمی بیشتر تلاش کن.
_ فقط میخواهم بگویم: نه، به هر چیزی که مرا از هدفم (نوشتن و خواندن) دور میکند.
بعد در صفحهی ۱۰۲ به پرسش قابلتأملی برمیخورم.
«اگر قرار باشد اسمت را روی چیزی بگذارند، دوست داری آن چیز چه باشد؟»
به همه چیز فکر میکنم. ویژگیهای آنهارا سبکوسنگین میکنم نورا به رولت گوشت راضی میشود اما من نه.
خوانش کتاب را ادامه میدهم. به عنوان دیگری میرسم به نام معتاد به ع_ ش_ق در مورد اعتیاد یک بازی میگوید که مغز او را پوک کرده بود و تصمیم برای حذف آن بازی.
عنوان بخش حرف لعنتی (ط)
مکث میکنم داستان نورا با حرف ط چیست؟ که لعنتی لقب گرفته است و در سطر اول کلمهی طلاق
پس با خودم میگویم حرف لعنتی زندگی من چیست؟
بعد به جملهی از نورا میرسم که من هم با او همعقیدهام.
«واقعیت را قبول کن و به زندگی ادامه بده»
در حاشیهی کتاب مینویسم واقعیت هرچه که گزنده و تلخ باشد اما نجات و آرامش در پذیرفتن آن است نه فرار از آن.
بعد به حرف لعنتی دیگر نورا حرف پ میرسم.
چرا حرف پ از نگاه او منفور شمرده شده است؟
باز هم در وجود خودم به کنکاش میپردازم. کلمهی سطر اول میخکوبم میکند پیری.
بعد میگویم آیا پیری برای همه و برای من لعنتی محسوب میشود؟
چه باید کرد و چگونه باید بود که کلمهی لعنتی من نباشد؟
میاندیشم شاید با پرداختن به کارهای که دوست دارم و دست کشیدن از آنچه دوست ندارم از لعنتی بودن آن بتوانم کم کنم.
در صفحهی ۱۴۱ با عنوانی بکر و جدید آشنا میشوم.
«چیزهای که دلتنگشان نمیشوم.»
لیست نورا از پوستِ خشک شروع میشود. به ایمیل، گلهای پژمرده، میزگردهایی در مورد زنان در فیلم تمام میشود.
گمان میکنم این لیستی است که نورا حتا پس از مرگ هم دلش برای آنها تنگ نمیشود تمرینی چالش برانگیزی است لیستی تهیه میکنم. از کارها و چیزهای که هرگز دلم برای آنها تنگ نمیشود تا همین حالا از آنها دست بکشم.
بعد چیزهای که دلش برای آنها تنگ میشود را لیست کرده است.
چند مورد از لیست نورا افرون
_ فرزندانم
_ همسرم نیک
_ بهار
_ مفهوم قدم زدن در پارک
_ پاییز
_ خواندن آثار شکسپیر در پارک
_ خنده
_ منظرهٔ بیرون پنجره
_ کره
_ غرور و تعصب
_ شام با دوستان
_ شیرینیپای
من هم لیست خودم را مینویسم. تا بیشتر به آنها بپردازم.
_ پاییز
_ نوشتنک
_ کتابها
_ خانوادهام
_ کتاب خوشههای خشم
_خانهها
_ کودکی فرزندانم
_ باهمنویسیهای آنلاین با دوستان
_ کتابفروشیها
_ کتابخانهها
_ سحرگاه
_ قدم زدن
_ باران
_ تنهایی و سکوت
میبینی نورا دلش برای چیزهای ساده و معمولی تنگ شده است. همان چیزهای که هر روز بیاعتنا از آنها میگذریم.
لیستی که بعدها دلتنگشان میشویم.
اینگونه کتاب تمام میشود با بسیار تمرین و پرسشهای که میتواند حتا پس از خواندن آن، بهانهی برای دست به قلم شدن ما شود.
پشت جلد را میخوانم باز هم از نورا افرون زنی که در زندگی هفتاد و یک سالهاش سرک کشیده، در این کتاب بیپرده وقایع زندگیاش را با خوانندگان به اشتراک میگذارد و با زبانی جذاب و روایتی دلنشین از شکستها و پیروزیهایش مینویسد. گاه مجبور است حتا یادداشتهای کوتاهش را هم برای ما بنویسید و فکرش را بیشتر متمرکز کند چون آلزایمر قرار است نگذارد«چیزی یادش بیاید»….
بازمیگردم به خندهٔ نورا چشم میدوزم و آنچه که از او آموختهام را مرور میکنم.
این که هر چیزی میتواند دستمایهای نوشتن باشد. همین اتفاقات ساده و معمولی زندگی اما یک نکتهی بس مهم دارد که خودت باشی و نگرشت درست باشد.
از همین مشکلات، دغدغهها و شادی های خودمان بنویسیم زیرا ما شبیه هم هستیم با تمام تفاوتها.
نویسنده: سمیه فروزنده
آخرین دیدگاهها