تمرین نویسندگی«نقل‌قول نویسی»

هر روز یک جمله قصار انتخاب‌ کنید بخوانید، رونویسی کنید. و از تجربه‌ی زیسته‌ی خودتان یا از زوایای دیگر در مورد آن بنویسید.

جمله‌ی قصار امروز من

از کتاب نامهٔ به کودکی که هرگز زاده نشد.‌

نویسنده: اوریانا فالاچی

 

«حقیقت این است که شجاعت مترادف با خوشبختی است.»

چند ساعتی هست این جمله در پایین صفحه‌ی کتاب مرا با خود همراه کرده است و ذهن مرا به چالش کشیده. و مثل یک وِرد جادویی آن را با خودم تکرار می‌کنم.

به رابطه‌ی شجاعت و خوشبختی می‌اندیشم. آن هم در روزگاری که خوشبختی را بیرون از خود جستجو می‌کنیم، در ماشین، دوست، خانه، محبوبیت، پول و… .

و می‌یابم جمله از آن جمله‌های است که ارزش آن را دارد هزاران بار در روز آن را تکرار کنم و به آن بیاندیشم.

به خصوص زمان‌های که خوشبختی برایم دور از دسترس است. به خصوص رمان‌هایی که شجاعت بسیاری از کارهای مطلوب از جمله نوشتن را ندارم.

در آزادنویسی که در مورد این دو کلمه می‌نویسم درک می‌کنم برای آن‌که خوشبختی را لمس کنم نیازی نیست جای دوری بروم و تنها، باید شجاع باشم. و می‌یابم با آن که دو واژهٔ شجاعت و خوشبختی در نگاه اول ارتباطی با هم ندارند اما در لایه‌های زیرین خوشبختی می‌تواند درون من باشد به شرطی که شجاع باشم.

برای بیشتر فهمیدن جمله به جستجوی معنای آن‌ها می‌پردازم. شجاعت را برخاستن به اموری ترسناک که سرانجامی نیکو دارند و دوری از اموری بیهوده‌ می‌یابم.

و شگفت‌زده می‌شوم که اقدام نکردن و دوری کردن از امور بیهوده هم شجاعت نامیده می‌شود چیزی که شاید هیچ‌گاه بیان نشده است.

پس ارتباطی ژرف بین شجاعت و خوشبختی با نوشتن و نویسندگی کشف می‌کنم.

 

و روزها بعد در صفحه چهارصد و سی و پنج کتاب حرکت در مه نوشتهٔ در مورد موضوع کشف شده‌ام می‌خوانم‌. «هنرمند بیش از همه فردی صادق است. حداقل با خود و در تنهایی، اما صداقت کافی نیست. باید شجاع نیز بود و هنرمند واقعی در همه‌ٔ حالات شجاع است. او در سه جنبه شجاع است.

الف) شجاعتِ مستمرِ خیره شدن به ضعف‌های خود، که کار هر کسی نیست و روحی بزرگ می‌طلبد.

ب) شجاعتِ باورمندی به یگانگی خود 

ج) شجاعتِ بیان یافته‌ها در اثر هنری، که گام نهایی است. شجاعتِ برهنه کردن دهلیزهایی که از پی صداقت می‌آید.»

باز به چالشی دیگر دعوت می‌شوم پس برای تبدیل شدن به یک نویسنده واقعی باید شجاع باشم. و این یعنی در وهله‌ٔ اول با خود حقیقی‌ام با تمام قوت‌ها و ضعف‌ها روبه‌رو شوم.

به این ترتیب به تداوم و اهمیت صفحات صبحگاهی بدون احضار کردن سانسورچی درونم پی می‌برم.

در پایان درمی‌یابم که یک نویسنده حتا در زمان سختی‌ها، مشکلات، شکست‌ها باز هم می‌تواند با نوشتن، خوشبختِ خوشبخت باشد.

سمیه فروزنده

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *