واژه‌نامه چیست؟

چندی پیش در یکی از مقاله‌هایم با نام تجاری کلمه‌ی سال در مورد اهمیت واژه صحبت کرده‌ بودم. روزهاست در حال نوشتن یک واژه‌نامه هستم که همان فرهنگ‌لغت، یا لغت‌نامه هم محسوب می‌شود.

همان سبک را می‌گویم که احمد عزیزی، ابراهیم رها و سیدحمید خیام‌زاده و بسیاری از نویسندگان در این میدان قشون‌کشی‌ها کرده‌اند و سرزمین‌ها فتح‌ کرده‌اند.

یعنی کلمات را معنی‌ها کرده‌اند. البته به سبک و شیوه خود. پس بر آن می‌شوم واژه این سربازِ نوشتن را یک بار دیگر به میدان کارزار بکشانم. تا از این طریق بتوانم در زمان مبارزه، لشگر قَدَر و کارکشته‌ای داشته باشم و  در زمان نوشتن کمبود سرباز نداشته باشم تا قلمم همچون یک فرمانروا بدون هیچ واهمه فرمان پیش‌رَوی دهد و برنده‌ی میدان شود.

خوب رجزخوانی و مقدمه‌بافی کافی است است و از هرچه بگذریم واژه‌نامه خود خبر می‌دهد از سر ضمیر.

یک گشت‌وگذاری در واژه‌نامه‌های معروف بزنیم:

لئونارد داوینچی خودمان بزرگترین نابغه تاریخ، که از روی عادت لغات جدید را در دفترچه‌اش یادداشت می‌کرد. لئوناردو برای هر یک از لغات یادداشت‌ کرده خود معنی می‌نوشت. او که لغاتش مجموعه‌ای از کلمات جدید، واژه‌های خارجی و واژه‌های نو را در برمی‌گرفت. لئوناردو پس از آنکه بیش از ۹۰۰۰ کلمه را معنی کرد با غرور و خوشحالی گفت:

« من در زبان محلی و بومی خود آن‌قدر لغت می‌دانم که برای ابراز اندیشه‌ها و عقایدم هیچ کمبودی ندارم.»

و این کار داوینچی ادامه یافت تا فلوبر، عبید زاکانی تا که رسید به کتاب واژه‌نامه‌ ابدی از احمد عزیزی که یکی دیگر از نمونه‌های بی‌نظیر در این زمینه است‌. برای آشنای چندی از کلمات و معانی که برای آن نوشته شده‌است را تقدیم نگاه زیبای شما می‌کنم.

ابر: ترکیدن دل آسمان را گویند. تخیل دریا، وقتی خیال کوه به سر دریا می‌زند ابر متولد می‌شود. ابر نیل دریا به گلگشت و تماشاست، قدم دریافت بر فرق زمین، پرواز دریا بر کرانه‌های جهان است.

بام: میعادگاه سروها، پارکِ بادبانها، زادگاهِ کبوتران، خوابهای تابستانی، پرورشگاهِ هلال، بامدادِ کودکی، تخت فنریِ خاطره‌ها، نمایشگاه نگار، مغازهٔ دلبر، مغازهٔ معادله

بازارچه: بازار آب کشیده، نمایشگاه سینی‌ها، نیمِ ملیِ تمیچه‌ها، سندیکای حجره‌ها، گلوگاه گذرها، چار راه‌‌ چارسوق.

کتاب طنز پس کوچه از ابراهیم رها هم با رگه‌هایی از طنز این کار را خلاقانه انجام داده است.

مادر: موجودی که تمام توان و عمر و جانش را صرف فرزند می‌کند و در عوضش قاف هم گیرش نمی‌آید! کلاً پای گهواره، پای تخت، پای صحبت، پای درد دل و پای.‌‌..‌ بچه می‌نشیند و بچه همین که پا‌به‌پای او راه رفتن را آموخت، راهش را می‌کشد و می‌رود و پست سرش را هم نگاه نمی‌کند.

ستم‌کش همیشگی را گویند. اساساً و اصولاً حقش در تمام طول و عرض زندگی خورده شده. بیشترین محبت‌ها را می‌کند و آمار می‌گوید بالاترین میزان ناسزاها پیرامون او شکل می‌گیرد حدود (۵۸/۱۳ درصد). ابتداء به فرزند شیر می‌دهد، بعد به او در خانه در درس‌ها کمک می‌دهد، بعدتر وقتی اولاد پول تو جیبی کم اورد، پولِ یواشکی می‌دهد! بعد پسر را زن می‌دهد و دختر را شوهر می‌دهد، بعد در بزرگ کردن فرزندانشان آن‌ها را یاری می‌دهد، بعد….. راستی یادم رفت بگویم از همان بدو خلقت، مادر بچه را نه ماه سپاری می‌دهد!

یعنی گاهی آدم اگر منصف باشد و با خود بیاندیشد می‌بیند مادر تقریبن تمام سختی‌های حضور در گوانتانامو را تحمل می‌کند با یک پخت‌و‌پز و رفت‌و‌روب اضافه!

در شعر و ادبیات بسیار به مادر پرداخته‌اند. ترانه هم تا دلتان بخواهد در مورد مادر گفته شده از « گویند مرا چو زاد مادر» تا « دیگر فنا شدم در این دو روز عمر/ مادر مرا ببخش آب از سرم گذشت» اما به قول شهریار « این حرف‌ها برای تو مادر نمی‌شود.»

پس اگر ادعا دارید و راست می‌گویید که ید بیضای در نوشتن دارید واژه‌نامه‌ای خودتان را منتشر کنید؟

پس من برای آن که ادعایم را ثابت کنم در این مقاله چندی‌ از  واژه‌نامه‌‌ام را منتشر می‌کنم. این شما و این چند تکه از واژه‌‌های من که با امید شروع می‌شود، تا امید داشته باشم از آن اندکی، هر چند کم خوشتان بیاید.

امید: خوب نیاز به یادآوری نیست که امید نامی مردانه است. یعنی اگر کسی فرزنددار شد و اگر فرزند پسر شد تازه اگر امید به زندگی در آن زوج هم زیاد بود و امید بسته باشند که این فرزند عصای دستشان بشود بعد تازه می‌توانند نام آن را امید انتخاب کنند. البته در پرانتز باید بگویم اگر بتوانند از پس هزینه‌های آزمایش‌های ماه به ماه، بیمارستان و چه‌ چه بربیایند و آن را سر راه نگذارند و برای آن شناسنامه هم صادر شود تازه می‌توانند نام آن را امید برگزینند.

من که می‌گویم در این اوضاع و احوال که نه امید به زندگی هست و نه امید به فرزند خلف کم‌کم این نام دارد دچار یک ریزش می‌شود و دیر نیست که جزء نام‌های منقرض‌شده محسوب شود. مثلن چه راه دور می‌روید در کل ایل و تبار بلندبالای ما، تنها یک امید نامی است که امیدوارم هر کجا هست خدا پشت و پناهش باشد. این هم یک نمونه که متوجه وخامت شرایط بشوید، البته که امید در اصل آب حیات زندگانی است و همان است که به آدمی نیرو، توان حرکت و تکاپو می‌دهد.

این را هم اعلام کنم که این امید دو چهره دارد. نه، نه اشتباه برداشت نشود منظورم این نیست که آقا امید خدای ناکرده آدم دورو و ریاکاری باشد . این‌جا منظورم این است که امید داشتن اگر به این معنا باشد که بدون هیچ تلاش و پشتکاری تنها به امیدِ امید نشسته‌ی کلاهت پس معرکه است و حتا یک لیوان هم یک میلیمتر تکان بخور نیست که نیست و اگر به امید آن گرما را تحمل می‌کنی تا سایه خودش بیاید زهی خیال باطل آن روز و روزگار هم دیگر گذشت که گذشت.

پس امید را آن زمانی باید پروار کنی که تلاشی و تکاپوی باشد و حالا در این‌جا اتفاقن داشتن امید، انرژی مضاعف و صبر به تو تزریق می‌کند، تا جا نزنی و سختی‌ها را تحمل کنی هر چند که در این اوضاع همان‌طور که بیان کردم دیگر از دست هیچ‌کس کاری برنمی‌آید چه برسد به امید و از این تریبون التماس‌تان می‌کنم دست از سر چه کچل و چه پرمویی این امید بردارید.

پس در امید داشتن دقت لازمه را داشته باشید و الکی و هورهوری دل به آن نبندید. دل خوش امید‌ هم دیگر نباشد و بدانید جوشش از آدمی باید آغاز شود و به فکر نان باشید که امید هم از کار افتاده شده است و خودش هم هشتش گرو نُه‌اش شده است آن هم بدجور.

نام کتاب‌های که با این نام منتشر شده است. که مثلن امید را به روح ما تزریق کنند اما این کار هم آب در هاون کوبیدن است به خصوص در این قسمت جغرافیا و تاریخ آخر همه می‌دانند پس از شما هم پنهان نباشد کی در این آشفته بازارِ بی‌امیدی کتاب می‌خواند آن هم از این جنس.

اما من مأمورم و معذور و خلاصه کتاب‌ها را معرفی می‌کنم البته خودم هم نمی‌دانم مأمور چه و معذور از چه؟ اما دیگر رشته دارد از دستم‌ خارج می‌شود. پس نام‌ کتاب‌ها را می‌گویم چه بخوانید و چه نه هر چند که درصدش صفر در نود و نه است  معلوم و آشکار است.

۱) امید در تاریکی

۲) امید

۳)قدرت امید

بیداری: این واژه هم که چند سالی‌ست منقرض شده است. و من با یک سوال سردرگریبان که چرا دست روی هر کلمه می‌گذارم به فنا رفته است یا در آستانه‌ی به فنا رفتن است؟ حداقل در این قسمت از کره‌ی خاکی به این صورت است. آخر وقتی که ما خودمان را به خواب زده‌ایم بیداری به چه کارمان می‌آید راستی بیداری اصلن چگونه است؟ کسی در این دیار یادش می‌آید بیداری یعنی چه؟ البته هنوز به یاد دارم قبلن با صدای قوقولی قوقول خروس‌های محترم که سر همگی آنها بریده شد و خورده شده‌‌اند یا به پشت‌کوه‌ها تبعید شدن همه برپا می‌‌شدند. همه به فکر دو تا را چهار تا کردن بودن که انجام شدنی هم بود اما آخر در این دوره و زمانه که حتا اگر بیدار هم بشوی باز هم هر چه دو دو تا چهارتا کنی باز هم زیر سطح صفری دیگر حالی برای بیدار شدن می‌مونه نه والا نه بالله پس بگذارید حداقل کَپه‌ی مرگ‌مان را بگذاریم.

اگر شما منکر ادعای من هستید که ما همه در خواب هستیم آن هم نه از مدل خرگوشی بلکه از مدل خواب زمستانی پس یک نشانه‌ای از بیداری خودتان را بفرمایید یا پیامک‌ کنید.

آخر بیداری باید یک علایم حیاتی داشته باشد اگر حتا نشاطش را در نظر نگیریم. البته الان از اتاق فرمان به من گوشزد کردن که این خواب ما حتا خواب هم نیست و کابوس معرفی شده‌است و با چشمان بازِ باز داریم کابوس‌ می‌بینم آن هم به صورت پخش مستقیم و زنده و تا پسامرگ شما هم تضمینی و با گارانتی پخش خواهد شد. دیگر فیلم‌ها و داستان‌های ژانر وحشت و خون‌آشام روی نسل ما جوابگو نیست. حتا هالیوود هم در این حجم از سرسختی ما دچار تزلزل شده است و در حال فروپاشی است. حالا که بیشتر به عمق موضوع فکر می‌کنم می‌گویم ترفند بدی هم نیست که بیدار نمی‌شویم حتا اگر خودمان را به کابوس‌ سپرده باشیم. چون در صورت بیداری به ضِرس‌قاطع همگی یا به خودکشی دسته جمعی دست می‌زنیم یا تیمارستان‌ها لبریز از دیوانه‌های زنجیره‌ای می‌شود و مشخص است که نسل‌مان هم منقرض می‌شود. آخر حیف این نسل نیست. پس ختم جلسه را اعلام می‌کنم که همین‌طور لالایی آرام پخش شود و همه حتا در کابوس و با تب‌خال روی تب‌خال لااقل بیدار نشویم. آخر هیچ به مصلحت هیچ کس هم نیست و امیدوارم به همین کابوس راضی شوید وگرنه دیگر گلایه‌ای از کسی نداشته باشید چون به مرحله‌ی فراکابوس نقل‌مکان می‌کنید. شما را با آهنگ گنجشگ لالا، سنجاب لالا تنها می‌گذارم و امیدوارم که هرگز به سرتان خطور هم نکند که بیدار شوید.

نویسنده: سمیه فروزنده

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *