تمرین نویسندگی«نقل‌قول‌نویسی»

نقل‌قول‌نویسی

رالف والدو امرسون بارها گفته است:« ما همیشه در حال آماده شدن برای زندگی کردن هستیم، ولی هرگز زندگی نمی‌کنیم.»

این جمله‌ی هوشمندانه را در کتاب غرقگی خواندم. آن را روی یک برگه یادداشت می‌نویسم. حالا روزهاست بالای میز کارم قرار دارد. آخر از شما چه پنهان سال‌های بسیاری را این گونه از دست داده‌ام.

به سال‌های زندگی خودم، دوستان و آشنایان می‌اندیشم که تنها به آماده‌باش برای زندگی گذشته است و هنوز ادامه دارد و حتا تمامی هم ندارد فکر می‌کنم فکر، فکر، فکر.

حرف‌هایی که آن‌ها را از کودکی هزاران بار شنیده‌ام. خانه‌دار شویم، ماشین بخریم. بچه‌ها بزرگ شوند. بعد دیگر به خودمان می‌رسیم. اصلن یک سفر می‌رویم. اما باز همان آش و همان کاسه ادامه دارد. حالا مدرسه‌شان تمام شود. دانشگاه‌شان تمام شود. ازدواج کنند. و این چرخه تکرار و تکرار می‌شود تا گاهی می‌رسد به پیری و ناتوانی و گاه یک وجب تا گور و حتا پایان قصه‌ و نقطه و تمام.

حرف‌های ایلین بریج در کتاب سوپ جوجه برای روح تأییدی بود بر این دور سیری‌ناپذیر آماده شدن برای زندگی:« ما همیشه منتظر می‌مانیم که شرایط جور شود تا به خودمان اجازه دهیم از فرصتی که در این دنیا داریم لذت ببریم. شاید موقعی که سرانجام از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدیم و کاری گیر اوردیم آن وقت جشن گرفتیم، یا شاید موقعی که کودکان نوپایمان آن‌قدر بزرگ شدند که تمام روز در مدرسه باشند. وقتی اقساط خودرو را پرداختیم، شادی می‌کنیم، یا وقتی که عاقبت بتوانیم بازنشسته شویم از زندگی لذت می‌بریم و در این مدت انتظار، مقدار زیادی از عمری را هدر می‌دهیم که خداوند به ما عطا کرده و شادی زیاد را که می‌توانیم در امروزهای عمرمان به دست بیاوریم، از دست می‌دهیم.»

برای آن‌که جمله کارایی دو چندان برایم بیابد آن را به صورت سؤالی از خودم می‌پرسم شاید این چرخه‌ی معیوب را متوقف کنم.

آیا هنوز می‌خواهی حاشیه‌نشین زندگی باشی و در حال فراهم کردن تجهیزات زندگی و منتظر روزی که کارها سروسامان یابد و اوضاع جهان روبه‌راه شود یا با همین نقص‌ها و عیوب فنی زندگی متن‌نشین زندگی شوی نه تنها زیستن، بلکه‌ زندگی کنی؟

پس برای آن که به متن اصلی زندگی شیرجه بزنم راهکار من نوشتن است. تا به اندیشیدن هم منتهی شود. تا بدانم چه اقداماتی باید انجام دهم تا به خودِ خود زندگی بپردازم. در دل سطرها، گلایه‌ها، حرف و نَقل‌ها باز می‌رسم به اولویت‌بندی و برنامه‌ریزی روزانه تا بتوانم بیشتر از زندگی بهره‌مند شوم. زیرا هر چقدر که ارزش بیشتری برای زمان خودم قائل شوم بیشتر به زندگی پرداخته‌ام. پس در برنامه‌ام کارهایی را ثابت قرار می‌دهم.

مدتی از هر روزم را با عزیزانم سپری کنم. با همین دلخوشی‌های کوچک هم شاد باشم. ورزش کنم. به دیگران کمک کنم. به علاقه‌ام که نوشتن است و خواندن بپردازم. گاه خود را دعوت کنم به کافه‌ی. گاه فارغ از هیاهوی این جهان بی‌هدف راه بروم و راه بروم. گاه شعر بنویسم و گاه یک غزل بخوانم. و منتظر فلان سال و فلان ماه و فلان مال نباشم و در همین تکاپوها و دویدن‌ها زندگی کنم.

و زندگی را با تمام طعم و بویش مزه‌مزه کنم. لمس کنم. حس کنم. با آن‌که گاه تلخ می‌شود و گاه گس و گاه شیرینِ شیرین، اما مهم آن است که آن را دریابم و زندگی کردن را به فردا و فرداهای دیگر نسپارم.

نویسنده: سمیه فروزنده

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *