معرفی کتاب بنویس! ساعت پاکنویس

داستان من و کتاب:

با او کجا آشنا شدم، از زبان چه کسی آن را شنیدم هیچ یادم نمی‌آید. اما کتابی هست که عجیب مرا شگفت‌زده کرده است. هر واژه‌اش، هر جمله‌اش. دروازه‌ی دیگر، دنیایی دیگر. برای متفاوت نگاه کردن به نوشتن، به نویسنده ، به نویسندگی. و چه حیف که نامش را کم شنیده بودم. دیر شنیده بودم.

کتاب بنویس، ساعت پاکنویس از شهیار قنبری را می‌گویم. شهیار قنبری خودش اذعان دارد که این دفتری است که می‌کوشد از ما ترانه نویسان دلبازی بسازد.

اما من در حیرتم که برای هنرمندان است. برای نویسندگان است. چه ترانه‌سرا، چه شاعر، چه داستان‌پرداز و حتا مقاله‌نویس و ناداستان‌نویس.

از او بسیار می‌آموزم و کتاب، کلاس درسی می‌شود. هر جمله‌اش و هر نکته‌اش. برای آن که بهتر ببینم. بهتر حس کنم. برای آن که خوشتر بنویسم. برای آن‌که زیباتر بیندیشم و مهم‌تر از آن نیکوتر زندگی کنم.

این کتاب به چه کسانی کمک می‌کند:

به کسانی که می‌اندیشه‌اند. می‌نویسند. و دغدغه‌ای هنرمندانه زیستن دارند.

کتاب بنویس! ساعت پاکنویس

نویسنده: شهیار قنبری

تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، ۱۳۹۶

ستاره: ✨✨✨✨

جملاتی از کتاب:

_ هر اثر تازه، باید از سر نیاز به گفته شدن و خوانده شدن باشد. هر کار تازه اگر تکرار یک اثر قدیمی باشد، بی‌ارزش است.

_ اثری تازه است که پس از شنیدن یا خواندنش، آدم احساس تازگی کند. آدم حس کند که منتظر شنیدن یا خواندن اثر بوده است.

_ آدم حس کند که چه اندازه جای اثر خالی بوده است.

_ تکرار راهی است مطمئن برای هشیار کردن سلیقه. برای رسیدن به ارزیابی دقیق.

_ و این جمله را دوست داشتم و تعریف زیبا و متفاوتی‌ست از شاعر: شاعر کسی است که همیشه و برای همه چیز، در آستانه‌ی گریستن است.

_ کار ناتمام و خام را منتشر نکنیم. ویراستار سختگیر خود باشیم.

_ کوشش کنید تنها آفریدگار مخلوق خود باشید.

_ نوشتن را یاد بگیریم و نه کِش رفتن را.

_ وقتی کار می‌کنیم، نباید فکر کنیم. باید حس کنیم‌.

_ خودت باش. خود را با شرایط هیچ کجا همراه نکن.

_ قالب های کهنه را پیش بگذاریم. در قاب این نقشه‌های قدیمی، کلمه بپاشیم و حرف بریزیم. بعد این‌جا و آن‌جا، تکه‌ها را کوچک و کوچک‌تر کنیم. پایین و بالا کنیم، تا به فرم‌های تازه‌تر برسیم.

_ جهان نویسنده کم دارد. شوق نوشتن را در بچه‌ها بیدار کنید.

_ هیچ جامعه‌ی به خوشبختی نمی‌رسد، اگر هنرمندانی خوشبخت نداشته باشد.

_ برای رسیدن به ناممکن باید از مرز محدودیت‌ها رد شد و به بهترین خود رسید.

_ کتاب خواندن، عادت زیبایی‌ست.

_ کتاب بخوانیم و زیباتر شویم.

_ از یاد نبریم که همه شاعریم. همه نویسنده‌ایم.

_ در هر یک از ما شاعری خفته است. باید بیدارش کنیم.

_ با کار و کار و کار. با خواندن و خواندن و خواندن.

_ با نوشتن و دوباره نوشتن و نوشتن.

_منِ شاعر و منِ نویسنده را باید کشف کرد.

_ می‌گویید ترانه‌یی چنین و چنان خواهم نوشت. بنشینید و بنویسید.

_فقط استعداد بس نیست. پشتکار و اراده‌ی قوی لازم است. باید مصمم بود و پای فشرد.

اشعاری از کتاب:

اشاره

چه در مقام تماشاگر یا مراقبِ هنر:

لحظه را دریابیم. که ما همیشه در لحظه‌یی دیگر زندگی می‌کنیم.

همه جا به جز:

همین جا!

همیشه، مگر:

همین لحظه!

ترانه‌ی مُرده:

ترانه‌یی مرده است

از آن پیش‌تر که به دنیا بیاید.

ترانه‌ی راستین‌ام را

کجا به خاک بسپارم؟

می‌خواستم به ماه برود

به این کوچکی

بی که بداند در ماه گلی نیست

تا عسل شود

ترانه‌ی آبی من مرده است

از آن پیش‌تر که به دنیا بیاید.

فدریکو گارسیا لورکا

          در تو، بی‌تو از جرج هریسون

از فاصله‌یی که میان ماست حرف می‌زدیم

و مردمانی که خود را پشت دیوار وهم پنهان می‌کنند.

هرگز از حقیقت باخبر نمی‌شوند

و وقتی از جهان می‌روند، دیگر بس دیر است.

از عشقی که می‌توانستیم با هم قسمت کنیم،

حرف می‌زدیم.

آه، اگر فقط می‌دانستند که می‌توان با عشق جهان را نجات داد!

سعی کن بفهمی که همه چیز در توست

و هیچ کس نمی‌تواند تو را دگرگون کند.

از عشقی که سرد شد و مردمانی که جهان را صاحب شدند

و روحِ خود را از دست دادند،

حرف می‌زدیم!

نمی‌دانند. نمی‌بینند. آیا تو از آنان هستی؟

وقتی که فرانسوی خود را ببینی

می‌توانی به آرامش برسی

صبر کن، آن زمان از راه خواهد رسید

زمانی که ببینی، همه یکی هستیم

و زندگی می‌گذرد.

در تو

و

بی‌تو.

امیدوارم این کتاب را نه تنها بخوانید که لمس کنید، احساسش کنید و در تک‌تک جملاتش نفس بکشید که اگر شود عاشقانه‌تر از پیش می‌نویسید و به قول خود نویسنده با نوشتن قد می‌کشید.

نویسنده: سمیه فروزنده

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *