یک خرده خاطره، یک خرده نکته

«هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.»

با دوستی از ترس‌هایمان می‌نویسیم. تا همان‌ها موضوعات ما برای نوشتن شود. فهرست من این‌گونه است ترس از دست دادن نزدیکان، ترس از پایان روابط، ترس از مرگ، ترس از پیری، ترس از تنهایی، ترس از بی‌پولی، ترس از حرف مردم، ترس از قضاوت، ترس از بیماری، ترس از…

به نوشته‌ی دوستم هم نگاهکی می‌اندازم. بیشتر گزینه‌های من و او شبیه هم است.

به این نتیجه می‌رسم که ما انسان‌ها با تمام تفاوت‌هایی که با هم داریم از نظر فیزیکی، روحی، فرهنگی، اما باز احساسات‌مان، روحیات‌مان و نیازهایمان شبیه هم است.

پس اگر نویسنده از ترس‌ها، شادی‌ها، رنج‌ها، احساسات، عواطف، مسائل و دغدغه‌های روزمره‌ی خودش را روی کاغذ جاری کند و بنویسد. یعنی خودِ خود واقعی‌اش باشد. نوشته‌اش حرف دل مخاطب هم می‌شود.

و به دل مخاطب هم می‌نشیند. برای همین است که وقتی کتابی می‌خوانیم هر چه که باشد داستانی، فلسفی، گاه شعر یا حتا یک جستار حس می‌کنیم انگار نویسنده حرف دل ما را نوشته است. گاه آن‌قدر همه‌ی حس و حرف ما هست که گمان می‌بریم نویسنده با ما زیسته است.

امروز با خوانش نوشته‌ی از اسلون ویلسون مهم بودن این موضوع برایم دو چندان شد.

« صرفنظر از تمایل آدمی به تک‌روی، تمام انسان‌ها بیشتر شبیه یکدیگرند تا متفاوت از هم، همه اعضاء یکدیگر و قطره‌هایی از یک دریای عظیمند و آن کس که خود را به خوبی بیان می‌کند، به همان ترتیب تمام بشریت را بیان کرده است.»

می‌بینی نیازی نیست برای نوشتن، برای آن‌که به دل مخاطب بنشینیم جایی دوری برویم و تنها درون خودِ خودمان نیاز است و کافی.

و مصداق این سخن این بیت شعر است که در نویسندگی هم به کار می‌آید.

«هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.»

نویسنده: سمیه فروزنده

صفحه اصلی

@somayeh_forouzandeh_ir

https://instagram.com/somayeh_forouzandeh?igshid=YTQwZjQ0NmI0OA==

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *