یک خرده‌خاطره، یک خرده‌نکته

   آیا ارزشش را داشت؟

قلعه‌ی رودخان. اولین بار است که اینجا هستم. باید هزار و سیصد و بیست پله‌ را بالا برویم اگر می‌خواهیم از قلعه بازدید داشته‌ باشیم. با خانواده و همسفران به راه می‌افتیم. نزدیک دو ساعت طول می‌کشد تا به قلعه برسیم. تلفیقی از زیبایی طبیعت و دست آدمی است. گردش ما در قلعه تمام می‌شود.

برمی‌گردیم. به نیمه‌ی راه می‌رسیم آدم‌ها از روبرویم دارند با نفس‌زدن، خودشان را بالا می‌کشند. از من و آدم‌هایی که از قلعه برمی‌گردیم می‌پرسند: «آیا ارزش این همه زمان، خستگی و نفس‌نفس زدن را دارد؟»

و من پاسخ می‌دهم: «بله ارزشش را دارد. تجربه‌ای بکر و نابی است که همیشه یادش با شما می‌ماند.»

این سؤال بی‌شمار از من پرسیده می‌شود «ارزشش را داشت؟»

به پرسش می‌اندیشم آن را به زندگی‌ام تعمیم می‌دهم. اگر در سالمندی از من پرسیده شود آیا زندگی ارزش این همه رنج، این همه اندوه و گاه گاهی شادی کوچکی و بسیار، بسیار ملال را داشت پاسخ من به آن چه باید باشد؟

به خودم می‌گویم: «اصلن سالمندی نه، همین اکنون از خودت بپرس آیا طوری زیسته‌ای که ارزش این همه رنج را داشته باشد؟»

به زندگی‌ام زل می‌زنم، از دست‌دادن‌های بی‌شمار، فرصت‌های بی‌بازگشت، دلخوشی‌هایم، خانواده‌ام، پسرانم. و می‌رسم به این چند سالی که زندگیم به نوشتن، به مطالعه گره خورده است. پس ارزش آن همه دویدن‌ها، نرسیدن‌ها، زخم‌ها را داشته است. بنابراین از این به بعد هم با نوشتن زندگی ارزش ادامه دادن، جنگیدن‌های مکرر و بیدارباش‌های مکرر را دارد.

بعد پرسش را به همین سفر تعمیم می‌دهم. می‌گویم حتا همین سفر حتا این پله‌های نم‌زده‌ هم ارزشش را داشت. چون به نوشتن همین خرده‌خاطره رسیده است. در نتیجه اگر چیزی حتا کوچک در زندگی‌ام باشد که معنایی به زندگی‌ام بدهد یعنی هنوز زندگی ارزشش را دارد، که ادامه دهم. بجنگم. بنویسم. بخوانم و کشف کنم‌.

سمیه فروزنده

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *