نویسنده: پاتریک مودیانو
مترجم: منیره اکبرپوران
ناشر: چشمه
قیمت: ۱۳۰۰۰۰ تومان
ستاره: 💫💫💫💫
داستان من و کتاب:
با او در شهر کتاب اردیبهشت آشنا میشوم. کتابی است که برای باشگاه کتابخوانی گذاشتهاند، میخرمش تا به دورهمی کتابخوانی چشمه بپیوندم. تا تجربهٔ ناب برای خودم خلق کنم. زیرا یک نویسنده باید پیوسته خود را در معرض تجربههای شگفت قرار دهد. تا ایده بیابد و حرفی نو برای نوشتن داشته باشد.
با پاتریک مودیانو از قبل آشنا هستم.
کتاب «من پاتریک مودیانو هستم.» را همین زمستان گذشته خواندهام. یک زندگینامهٔ میخکوبکننده، بدون خودسانسوری و لبریز از درسهای برای زندگینامهنویسی و حالا یک رمان از او.
در طول یک هفته کتاب را میخوانم. و با هر جملهاش و هر واژهاش دنیای دیگری برای نوشتن و داستاننویسی برایم گشوده میشود.
جمعه ۱۰ دقیقه مانده به ساعت ۱۸ شهر کتاب هستم بانوی را میبینم، کتاب یکشنبههای اوت در دست. همین کتاب دلیلی میشود که در کنار هم بنشینیم و از کتابها و نوشتن صحبت کنیم شاید شروع یک دوستی.
آنچه که از این نشست کتابخوانی آموختهام.
رمان یک قصهی وهمآلود و پر دلهره است از خاطرات عاشقی سیلویا و ژان: از دیدارهایشان کنار رودخانهی مارن تا پیدا شدن سروکلهی الماس و سرانجام فرارشان. الماسی که به گردن سیلویاست که انگار خودش یکی از شخصیتهای مهم داستان است. و آشنا شدن آنها دو شخصیت دیگر داستان که در آغاز انگار ستارههای هستند بیربط به هم و بعد به هم وصل میشوند.
ترجمهٔ کتاب:
آقای داوری میگوید: «در وهلهٔ نخست یک مترجم خوب باید بتواند بار معنایی کتاب را برساند و حس و حال شخصیتها را بتواند همانگونه که هست منتقل کند زیرا مترجمی مثل نویسندگی است.
و خانم اکبرپوران این کار را به بهترین شکل انجام داده است و یک ترجمهٔ روان و منسجم شکل گرفته است.»
ساختار داستان:
داستان فصل به فصل جلو میرود و هر فصل مثل یک رباعی است، و در هر فصل با یک صحنهی جدید و با آدمهای جدید روبهرو میشویم. با فلشبکهای به موقع و منحصربهفرد که جذابیت داستان را دو چندان میکند.
بانویی میپرسد: «آیا کتاب ارزش خواندن و بازخوانی را دارد؟»
و پاسخ: «یکشنبه های اوت ارزش بارها بازخوانی را دارد، تا بتوان به رمز و راز آن بیشتر پی برد و به جزئیات آن بیشتر دقت کرد. زیرا یک رمانی است که میتوان با آن گوشههای ناشناخته از زندگی را تجربه کرد و همین تجربهها برای ساختن زندگی بهتر سر بزنگاه برای ما راهگشاست. زیرا کتاب خواندن مانند یک مشورت است آن هم با پیر طریقت و رمانهای خوب مثل این کتاب موهبتی هستند که با آن تجربههای ناب را میتوان زندگی کرد.»
چند جمله از کتاب یکشنبههای اوت:
_ اما تاریکی و سکوت مثل کفن دورم پیچیده شده بود و احساس خفگی میکردم. این خفگی کمکم جایش را به نوعی خلأ و تسلیم داد.
_ چرا بعضی از آدمها مثل آدامسی هستند که آدم بیهوده سعی میکند با مالیدنِ داشتهای کفشش به لبهی پیادهرو از سرش خلاص شود؟
_ هیچوقت به اندازهی آن روزها خوشحال نبودیم، گمشده در خیل جمعیتی با رایحهی روغن ضدآفتاب امبرسولر. بچهها در اطراف قلعهای ماسهای درست میکردند و دستفروشها با گذشتن از وسط آدمها بستنیهایشان را تبلیغ میکردند. آن یکشنبههای اوت ما مثل بقیهی مردم بودیم و هیچ فرقی با آنها نداشتیم.
امیدوارم شما هم در هر شهری که هستید به باشگاه کتابخوانی چشمه بپیوندید.
و لذت ناب و رویایی مطالعه و بررسی کتاب را به خودتان هدیه بدهید.
آخرین دیدگاهها