فرار ایده‌های نوشتن

یک لحظه صبر کن. در جستجوی چیزی هستم و نمی‌یابم. نه، نه وسیله نیست، یکی از ایده‌هایم است. چند روز پیش بعد از روزها فکر کردن به ایدهٔ این داستان رسیدم. بیرون بودم. در هیاهوی زمانه گرفتار. و درحال وصله پینه کردن زندگی. با خودم گفتم تا برسم خانه می‌نویسمش. اما او رفت و حالا هر چه می‌گردم نیست که نیست.

ذهنم را هزار بار پشت و رو کرده‌ام اما بی‌فایده است انگار آب شده است و در زمین ذهنم فرو رفته است شاید برای همیشه. حالا من کاسه‌ی چه کنم معروف در دست و آه جانسوزی بر لبم و ای کاش‌های بیهوده بر ذهنم. و مدام می‌پرسم یعنی دوباره برمی‌گردد؟

و در همین دقایق به جمله دیوید لینچ در کتاب صید ماهی بزرگ بیش از پیش ایمان می‌آورم. همان جمله که می‌گوید:

«ایده یک فکر است. فکری که وقتی دریافتش کنی، چیزی پیش از آنچه تصور می‌کنی در خودش دارد؛ اما در لحظه‌ی اول بارقه‌ای پیش نیست. در قصه‌های مصور، وقتی کسی فکری به سرش می‌زند حبابی روی سرش ظاهر می‌شود. این اتفاق مانند زندگی در یک آن روی می‌دهد.»

و حالا با خودم تکرار می‌کنم. ایده‌ی من هم شبیه به حباب بود. بالای سرم چرخ برداشت و چرخید و چرخید و به ناگاه محو شد و رفت.

هنوز نیافتمش و امروز با خواندن کتاب سیب خلاقیت باز به یاد ایده‌ی فراریم می‌افتم. و می‌رسم به اهمیت یادداشت‌برداری در لحظه‌ی طلایی ایده‌پردازی.

و اما جمله: «شکار ایده‌ها، مهم‌ترین خدمتی است که نوشتن به خلاقیت ما ارائه می‌کند. حافظه ما همیشه امانت‌دار خوبی نیست. ایده.های ناب و جدید در هر لحظه‌ای ممکن است در ذهن پدیدار شوند و مهم‌ترین کار ما در آن لحظه باید یادداشت کردن آن‌ها باشد.»

پس تمام اشتباهم را یک بار دیگر مرور می‌کنم تا از او بیاموزم. اگر می‌خواهم نویسنده شوم باید شکارچی شوم و ایده‌ها را با نوشتن به دام بیندازم. باید همیشه کاغذ و خودکاری به همراه داشته باشم یا در مواقع اضطراری از نُت گوشی استفاده کنم. تا ایده‌ها فرار نکنند و سر فرصت بتوانم آن‌ها را بسط و گسترش دهم.

سمیه فروزنده

@somayeh_forouzandeh_ir

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *