از تقلید و الگوبرداری نترس
چند روزیست کتاب شب هول را میخوانم نگرانیام این است که چرا شکل و شمایل نوشتههایم شبیه به کتاب شده است؟ وقت و بیوقت کسی در سرم تکرار میکند نکند در دام تقلید گرفتار بمانی و هرگز صدای خودت را باز نیابی؟ در همان حین به لگوهای پسرم خیره میشوم. دیگر مثل روزهای اول و مثل الگو و نقشههای رسم شده روی جلد چیده نشدهاند.
یادم میآید چندی پیش که این بازی فکری را برایش خریده بودم باید دقیق و مو به مو با نقشه پیش میرفت. و به غیر از همان چند مدل طرح، چیز دیگری نمیساخت. اما حالا شکل و شمایل و طرح از خودش است و چیدمانش گونهی دیگر شده است. و ساختهها هیچ شباهتی به آن نقشههای روی جلد ندارند.
پس به این نتیجه میرسم که تقلید یعنی آشنا شدن و یادگیری از دیگران. و مرحلهٔ بعد از آن میرسد به جسارت و خلاقیت و شکست چهارچوبها و گذشتن از آنها و به مدل خود رسیدن. پس به خودم یادآور میشوم نگران این مرحلهٔ زودگذر نباش که میگذرد.
و امروز که با دوستم کتاب نوشتن تا مغز استخوان را میخواندیم دلم بابت موضوع تقلید آرامتر شد که مسیر درست است و همهٔ نویسندگان با تقلید و الگوبرداری آشنا بودهاند.
اصلن بیا یک بار دیگر این قسمت کتاب را با هم رونویسی کنیم تا بیشتر به چند و چون آن دست بیابیم. عنوان این فصل نویسندگی یک کار اشتراکی است و موضوع میرود تا میرسید به اینجا « نویسندگان عاشقان بزرگی هستند. آنها عاشق نویسندگان دیگر میشوند. به این ترتیب نوشتن را یاد میگیرند. آنها نویسندهای را انتخاب میکنند، تمام آثار او را میخوانند، بارها و بارها آن را میخوانند و میخوانند تا بفهمند که آن نویسنده چه گونه حرکت میکند، مکث میکند یا میبیند. اینست هستی یک نویسنده.
از خودتان قدم بیرون گذارید و به وجود دیگری پا بگذارید. وقتی نوشتهی یک نویسندهی دیگر را دوست دارید به این معنیست که توانایها و استعدادهای او در شما بیدار شده است. این تنها شما را بزرگتر میکند. نه این که تبدیلتان کند به یک میرزا بنویس مقلد.»
پس تقلید مرحلهٔ از کار نویسندگی است و رسیدن به صدای خود.
آخرین دیدگاهها