از تقلید و الگوبرداری نترس
چند روزیست کتاب شبهول را میخوانم شاهکار هرمز شهدادی و تمام نگرانیم این است که چرا شکل و شمایل نوشتههایم شبیه به کتاب شده است؟ وقت و بیوقت کسی در سرم تکرار میکند نکند در دام تقلید گرفتار بمانی و هرگز صدای خودت را باز نیابی؟ در همان حین به لگوهای پسرم خیره میشوم. دیگر مثل روزهای اول و مثل الگو و نقشههای رسم شده روی جلد چیده نشدهاند.
یادم میآید چندی پیش که این بازی فکری را برایش خریده بودم باید دقیق و مو به مو با نقشه پیش میرفت. و به غیر از همان چند مدل طرح، چیز دیگری نمیساخت. اما حالا شکل و شمایل و طرح از خودش است و چیدمانش گونهی دیگر شده است. و ساختهها هیچ شباهتی به آن نقشههای روی جلد ندارند.
پس به این نتیجه میرسم که تقلید یعنی آشنا شدن و یادگیری از دیگران. و مرحلهٔ بعد از آن میرسد به جسارت و خلاقیت و شکست چهارچوبها و گذشتن از آنها و به مدل خود رسیدن. پس به خودم یادآور میشوم نگران این مرحلهٔ زودگذر نباش که میگذرد.
و امروز که با دوستم کتاب نوشتن تا مغز استخوان را میخواندیم دلم بابت موضوع تقلید آرامتر شد که مسیر درست است و همهٔ نویسندگان با تقلید و الگوبرداری آشنا بودهاند.
اصلن بیا یک بار دیگر این قسمت کتاب را با هم رونویسی کنیم تا بیشتر به چند و چون آن دست بیابیم. عنوان این فصل نویسندگی یک کار اشتراکی است و موضوع میرود تا میرسید به اینجا «نویسندگان عاشقان بزرگی هستند. آنها عاشق نویسندگان دیگر میشوند. به این ترتیب نوشتن را یاد میگیرند. آنها نویسندهای را انتخاب میکنند، تمام آثار او را میخوانند، بارها و بارها آن را میخوانند و میخوانند تا بفهمند که آن نویسنده چه گونه حرکت میکند، مکث میکند یا میبیند. اینست هستی یک نویسنده.
از خودتان قدم بیرون گذارید و به وجود دیگری پا بگذارید. وقتی نوشتهی یک نویسندهی دیگر را دوست دارید به این معنیست که توانایها و استعدادهای او در شما بیدار شده است. این تنها شما را بزرگتر میکند. نه این که تبدیلتان کند به یک میرزا بنویس مقلد.»
پس دل باید قوی دارم که تقلید مرحلهٔ از کار نویسندگی است و راهی که نویسنده را میرساند به صدای خود.
سمیه فروزنده
آخرین دیدگاهها