یک خرده خاطره، یک خرده نکته

کارستانِ تردیدوار

و چندی پیش دورهمی بود. جایی شما دوستان خالی. شامی و پذیرایی. پس از همهٔ اینها. چند نفر داوطلب شدیم تا به آشپزخانه برویم.

بشوریم و بسابیم تا باری برداشته شود از دوش ستبر صاحب‌خانهٔ عزیزتر از جان. تاصاحب‌خانه ترک عادت نکند و دورهمی‌ها پا برجا باشند و استوار. همه چیز مهیا شد و تقسیم کار. آستین‌ها بالا زده شد اما این بار نه برای امر خیر و خواستگاری.

آب باز شد تا گرم شود تا بشوریم، تا ببرد آب هر چه را بوده و هست. اما هر چه گذشت آبی برای ما گرم نشد. آب بسته شد. باز شد. اما هیچ افاقهٔ نداشت. آبگرمکن چک شد همه چیز صحیح بود و سالم. شیر آب روی علامت قرمز بود که نشانهٔ گرمی بود.

دیگر می‌خواستیم دست به دامن صاحب‌خانه شویم. که دوستم شیر آب را چند بار چرخاند و روی علامت آبی که نشانهٔ آب سرد بود گذاشت. و به ناگاه و در حیرت شاهدان آبگرمکن تریکی صدا داد و دلِ ما گرم شد به آب گرم.

و اما من در تمام آن سابیدن‌ها و شستن‌ها و روفت و روب‌ها و بین صدای دوستان و شُرشُر آب و خنده‌های ملیحانه می‌اندیشیدم که شاید انبوهی از مشکلات و مسائل لاینحل ما آدمیان دقیقن به خاطر همین اعتمادهای از پیش تعریف شده باشد.

و اتفاقن راه‌حل آن‌ها هم حتمن به شک کردن به همان حتم‌ها و یقین‌های دست نخورده. پس باید بدگمان شویم گاهی و تردیدوار به وارسی و تفحص همان سرچشمه‌ها به در آییم.

آخر گاهی یک تغییر ریز و خُرد در همان اعتماد‌ها جهانی دیگری در ما و در جهان در اندازند. و همین‌ها کاری کنند کارستان.

سمیه فروزنده

@somayeh_forouzandeh_ir

صفحه اصلی

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *