کتاب: کتابخانهٔ نیمهشب
نویسنده: مت هیگ
مترجم: محمد صالح نورانیزاده
تعداد صفحه: ۳۵۱
قیمت: ۲۲۰ هزار تومان
انتشارات: کولهپشتی
ستاره: ✨✨✨✨
برندهی جایزهی کتاب داستان گودریدز سال ۲۰۲۰
موضوع:
داستان کتاب فانتزی است و ما را درگیر جهانهای موازی میکند. نورا دختر جوانی است که زندگی سختی دارد و میخواهد پیش از آنکه تصمیم به مردن بگیرد. زندگیهای دیگری را تجربه کند. برای همین ما را به اندیشه وادار میکند که اگر زندگی دیگری را تجربه میکردیم چه روزگاری داشتیم.
داستان من و کتاب:
در دورهمی کتابخوانی که همیشه در آرزویش بودم شرکت کردهام. همان حسی را دارم که راینر ماریا ریلکه میگوید: « آخ که چقدر خوب است بودن بین کسانی که کتاب میخوانند.»
در آغاز جلسه یک سؤال مطرح میشود یک رمان برای خوانش پیشنهاد دهید؟
دوستان هر کدام کتابی را معرفی میکنند ربهکا، بر باد رفته و… پیشنهاد من کتابهای بیشماری است مانند ابله، جنایت و مکافات، جنگ و صلح، خشم و هیاهو، خوشههای خشم و حتا خانودهٔ تیبو که چهار جلد است و بسیار برای من اثرگذار بوده است. اما پیشنهاد من در آن لحظات کتابی دیگر است.
کتابخانهٔ نیمهشب از مت هیگ البته برای من هم جزء کتابهای مهم مطرح نبود و آن را برای سرگرمی از کتابخانه به امانت گرفتم. اما میانهی داستان با کتابهای حسرتهای نورا کتاب برای من تبدیل به جلسات روانشناسی میشود.
پس خودم را بیش از پیش درگیر موضوع کتاب میکنم. با نورا همذاتپنداری میکنم یعنی من هم به زندگیهای متعددی که میشد انتخاب کنم آگاهانه میاندیشم به انتخابها، دو راهیها، به معایب آن و مزایای بیشمار آن فکر میکنم.
این کار تا پایان کتاب ادامه داشت نکتهی را که تا آن روز برایم پنهان مانده بود دریافت کردم.
شاید در بسیاری از گزینههای دیگر زندگیم رفاه بیشتر و حتا شادی بیشتر را تجربه میتوانستم بکنم اما به این نتیجه میرسم هیچکدام یک از آنها مرا به نوشتن و نویسندگی پیوند نمیداد.
چیزی که این روزها سخت با آن عجین شدهام. و در غم و شادی با من است و میدانم تنها چیزی که برای من میماند نوشتن است. پس من هم مانند نورا همین زندگی را با تمام کاستیهایش، نرسیدنهای بیشمارش برمیگزینم زیرا معنایی فراتر از زندگیهای دیگر در آن دارم و آن نوشتن است که برای من نه یک چیز، بلکه همه چیز است.
پس من این کتاب را برای مطالعه پیشنهاد کردم. زیرا همانگونه که در مقالهی فهرست حسرتها یا هدفها گفتهام باید به حسرتهایمان جور دیگری نگاه کنیم، و حسرتها را به هدفها بدل کنیم و در این راه استمرار داشته باشیم تا به جای زانوی غم بغل کردن به گامهای محکم و استوار در اهدافمان برسیم. آخر چیزی از این همه تأسف نصیب ما نمیشود.
با همین نقصها با همین نرسیدنها هم میشود زندگی کرد بله این شعر نیست. سیلی محکم واقعیت است. سیلی که زندگی به ما میزند. همین است، مدام حسرتخوردن، گاه گریه و همه چیز را بد دانستن، هیچ چیز را تغییر نمیدهد و زندگی به فرمان ما به عقب برنمیگردد. حتا نمیایستد و از جریان متوقف نمیشود. و از آنجایی که همهی ما حسرتهای در زندگی داریم و گلایههای بیشمار. اما تنها باید به این فکر کرد در شرایط موجود چه باید کرد؟ و چه اقداماتی انجام داد؟
یک جمله از کتاب:
«هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی رو بهت میده که میتونستی تجربشون کنی تا ببینی اگه انتخاب دیگهای کرده بودی چی میشد.»
امیدوارم شما هم این کتاب را بخوانید و فهرست حسرتهایتان را به فهرست هدفهایتان تبدیل کنید.
نویسنده: سمیه فروزنده
آخرین دیدگاهها