معرفی کتاب: «امروز چیزی ننوشتم»: گزیدۀ داستان‌ها و نوشته‌ها

آشنایی با یک نویسنده، آشنایی با یک کتاب

معرفی کتاب: امروز چیزی ننوشتم

نویسنده: دانیل خارمس

تعداد صفحات: ۲۲۳

مترجم: رضا مرتضوی

ناشر: تهران، ققنوس، ۱۳۹۲٫

موضوع: داستان‌های روسی ـ قرن ۲۰ م.

قیمت: ۵۲۰۰۰تومان 

نسخه الکترونیک: کتاب امروز چیزی ننوشتم از طریق اپلیکیشن فیدیبو، ایران‌بوک در دسترس است.

داستان من و کتاب:

اولین بار با این کتاب در کارگاه تمرین نوشتن آشنا شدم. به دلم می‌نشیند. پس مشتاق می‌شوم کتاب را خریداری کنم. تا به صورت کامل آن را بخوانم . تا بدانم خارمس چگونه می‌زیسته است و چگونه می‌اندیشیده است و با ساختار و فرم داستانک بیشتر آشنا شوم. کتاب را آنلاین سفارش دادم. پس از چند روز  که چشم به راه آمدنش بودم به دستم رسید. و یکی از کتاب‌های همیشگی روزانه‌خوانی من شد.

دربارۀ نویسنده « پدر داستانک‌»

دانیل خارمس، نویسنده، شاعر و نمایشنامه‌نویس روس که در سن ۳۷ سالگی بر اثر گرسنگی در سلول خود در زندان استالین درگذشت.

او پدیده‌ای غیرعادی در تاریخ ادبیات جهان به شمار می‌رود. داستان‌های عجیب او گاهی پیش از آن که آغاز شوند پایان می‌یابند. مخاطب داستان‌های خارمس، در دالان بی‌انتهای حیرت حاصل از آن‌ها، حتا لحظه‌ای از یورش شوخ‌طبعی بی‌رحمانۀ او در امان نیست.

استاد بلامنازع قالبی که ما اکنون آن را با نام مایکروفیکشن(داستانک) می‌شناسیم.

چیره‌دستانه عناصر سورئال و ابزودرا در هم می‌آمیزد و گونۀ خاصی از ادبیات آوانگارد پدید می‌آورد که حتا با گذشت بیش از هفتاد سال از در گذشت نویسنده‌اش جذابیت ادبی خود را حفظ کرده است.

 

این کتاب به خواننده چه کمکی می‌کند:

خارمس در این کتاب ما را با قالبی نو و بکر به نام مایکروفیکشن یا (داستانک) آشنا می‌کند. و به ما می‌آموزد داستانک چه ویژگی‌ها و ساختاری باید داشته باشد.

او روایت‌هایی می‌نویسد که ساختار روایت را به مسخره می‌گیرند و عملکرد تقلیدی هنر را آشکار می‌کنند. خشونت و مرگ در طول این کمدی بزن و بکوب معنای خود را از دست می‌دهند. انقطاع و انحراف از موضوع ابزارهای اصلی آثار منثور کوتاه خارمس هستند: او به وسیلۀ این‌ها سعی می‌کند داستان را از اسارت پیشرفت نجات دهد.

داستانکی از کتاب امروز چیزی ننوشتم:

دفتر آبی شمارهٔ ۱۰

مرد مو‌ قرمزی بود که نه چشم داشت و نه گوش. حتا مو هم نداشت، بنابراین بدون هیچ دلیلی موقرمز نامیده می‌شد. نمی‌توانست صحبت کند، چون دهان نداشت. حتا دماغ هم نداشت. او نه پا داشت و نه دست. نه شکن، نه کنر، نه ستون فقرات و نه حتا دل و روده. اصلن چیزی آن‌جا نبود! با این حساب دیگر معلوم نیست دربارهٔ چه کسی صحبت می‌کنیم. در حقیقت بهتر است پیش از این درباره‌اش صحبت نکنیم.

جملاتی از کتاب امروز چیزی ننوشتم:

خارمس در نامه‌ای که به دوست بازیگرش کلودیا پوگاچُفا نوشت از منظم کردن جهان تا آن‌جا که « هنر پدیدار می‌شود» سخن گفت:

_ حالا وظیفۀ من این است که نظم صحیح را برقرار کنم….وقتی که شعری می‌نویسم آنچه برای من از همه چیز مهم‌تر است نه ایدۀ شعر و نه محتوا و نه مفهوم مبهم کیفیت، که در واقع چیزی مبهم‌تر و درک‌نشدنی‌تر برای ‌ذهن خردگرا و در عین حال قابل درک برای من است؛ و آن چیزی نیست جز پاکیزگی نظم.

_ دنبال چیزی بگرد که فراتر از آن چیزی باشد که ممکن است پیدا کنی.

_ ایستادن ترسناک‌تر از پرواز کردن است.

_ «خارمس خالق هنر نیست، بلکه خودِ هنر است.» الکساندر ویدینسکی

پس اگر عاشق سبک داستانک و داستانک‌نویسی‌ هستید حتمن به این کتاب سری بزنید.

نویسنده: سمیه فروزنده

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *